- وارد شدن ((~. شُ دَ))
- رسیدن، ماهر شدن، استاد شدن
معنی وارد شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- وارد شدن
- entrar
- وارد شدن
- binnenkomen
- وارد شدن
- eintreten
- وارد شدن
- entrer
- وارد شدن
- entrare
- وارد شدن
- प्रवेश करना
- وارد شدن
- প্রবেশ করা
- وارد شدن
- להיכנס
- وارد شدن
- داخل ہونا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تابناک شدن فروزان شدن تابناک شدن مشتعل گردیدن: (که نارکین اوس وزنده ناری است کزاو واقدشوددرحال موقود) (سوزنی)
رخن بردن ارث برنده شدن میراث یافتن مرده ریگ یافتن
آگاه شدن، رسیدن داخل شدن، مطلع شدن
در شدن
دور شدن گم شدن، از خانمان و وطن دور ماندن، یا آواره شدن از تخت و گاه. از سلطنت دور ماندن از تاج و تخت دور ماندن
پدیدار شدن، نمایان شدن، ظاهر شدن، آشکار شدن
روانیدن سچیدن روانشدن سرازیر شدن
بیرون شدن فراجستن بیرون شدن بیرن رفتن (از خانه شهر و غیره)، ترک کردن (اداره موسسه و غیره)
بدبخت شدن
چیز آموخته را فراموش کردن
بر مرکبی نشستن و از جایی به جایی رفتن رکوب
سر زدن، فرسته شدن سر زدن صدور یافتن ناشی شدن، فرستاده شدن (جنس)